فداکاری های استاد برای عشق، قسمت ۹ از ۱۰

دیدم که استاد،قدرت را از بالا به زمین آوردند. استاد آن قدرت را با نوری پوشانده بودند، که مثل رنگین کمان به نظر می‌رسید. این قدرت مثل طوفان بهشتی بود، قدرت آن مثل یک طوفان خورشیدی بود. وقتی استاد آنرا به کره زمین می آوردند اگر آن قدرت را نپوشانده بودند، احتمالاً وقتی در آن قدرت می نشستیم، می سوختیم. (درست است.) [...] وقتی استاد وارد سالن مدیتشین شدند و نشستند، من نور استاد را دیدم که بسیار عظیم بود و مانند امواج اقیانوس بود که به بیرون ساطع میشدند. [...] من نور را مانند امواج اقیانوس دیدم و ناگهان به جایی که استاد نشسته بود نگاه کردم و دیدم میدان مغناطیسی استاد خیلی خالص است. آنقدر خالص بود که من مبهوت شدم و نمیتوانستم آنرا تصور کنم، استاد. [...]